بهار   2010-03-11 21:47:20

اسم دخترک بهار بود
دامنش بنفشه‌های سربزیر
خانه‌اش درخت سیب
گوشواره‌اش شکوفه بود

دفترش برگهای سبز
گیسویش پریشانی باد
و نوازش نسیم
نگاهش گاه ابرو باران
گاه خورشید

در دستهایش
نور وعطر و امید
درجیبهایش
نقل وپولک و کلید

می‌دوید و می‌دوید
بر چمن می‌وزید
بر درخت می‌بارید
در دل شکسته‌ی عاشقان
می‌تپید

دخترک از ورای قصه‌اش
یک پیام داشت
یک پیام بی‌دریغ
می‌دویم و می‌رویم

هر چه مردنی‌است
روزی ازدوباره
دمیدنی‌است
هرچه رفتنی‌است
روزی ازدوباره
رسیدنی‌است

نوری هشتم مارس 2010


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات