خرداد، ماه خورشید   2010-06-15 20:44:38

تقویم را ورق می‌زنم. می‌رسم به سه‌شنبه 25 خرداد. یادها می‌آیند . 25 خرداد همان روزی که دشنه به قلب سهراب فرو رفت، همان روزی که آتش و گلوله بارید بر مردم سرزمین آفتاب و شعر، سرزمین مهر و اسطوره. امروز روز دیگری نیز هست . چهل روز از بدار کشیدن فرزاد کمانگر، معلم رنج‌کشیده‌ی کورد ما می‌گذرد. چهل روزی که کاش خواب بودیم و خواب می‌دیدیم، این پلیدی را. آسمان امید اما روشن است. شاید این گلوله‌ها، این به‌دارکشیدن‌ها، این ایستادگی‌ها در برابر ستم، کوره‌راه رسیدن‌ است. شاید این اشکها، این خونها، تاوان آزادی‌خواهی ‌است. شاید این نداها را برای چنین روزهایی سرداده‌ایم، این ترانه‌ها را برای این شبها سروده‌ایم شاید، رستم باید از مرگ سهراب می‌آموخت. آموختیم؟
می شود آنچه باید بشود. می‌رسد آنچه باید برسد. تا انتهای این راه را می‌رویم، از پا نمی‌ایستیم، نمی‌توانیم درنگ کنیم. نمی‌شود، رودخانه جاری‌است، صدای خروشش گوش راکر می‌کند. می شنوی؟


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات