یک جن عاشق کوچک ( قسمت دوازدهم )   2009-05-19 21:35:10

بلورخانم با من قهر بود، گاهی خود را به من نشان‌میداد و گاهی همانطور که روی فواره‌ی حوض نشسته بود، لابلای پشنگه‌های آب غیب میشد. مادرم غرغرکنان جسد سوسکهای پیرسفید را که دست‌وپایشان رو به هوا بود با خاک‌انداز جمع‌میکرد و به خاکروبه میریخت و من به آن روزی فکرمیکردم که طناز در آن اتاق مجلل خود را نیمه‌عریان به سرهنگ سپرده‌بود. آنچه پس از آن پیش آمد در حقیقت زیاد هم غیر منتظره نبود.
بعدازظهر روز بعد من و مهوش روی تخت طناز نشسته بودیم و با پاهایمان گلهای قالی را که جابجا میشدند سمت همدیگر هل میدادیم. طناز برایمان شربت آورد و از مزاحمت‌های سرهنگ تعریف کرد: جمعه که برگشتم، سرهنگ بازویم را بسختی فشرد و شوخی کنان از من پرسید به این سرعت کجا رفته و برگشته‌ام و چرا حال‌‌وبیحالم؟ منکه نفهمیدم منظورش چیست؟ من و مهوش بهم نگاه کردیم. طناز ادامه داد: میدانید سرهنگ از من پرسید: آیا من خواهر دوقلویی هم دارم؟ آیا دو نفری اینجا زندگی میکنیم؟ خلاصه گاهی میزند بسرش مثلا امروزصبح تا مرا دید گفت: طنازجان مژده، زنم طلاق‌میخواهد. گفتم: خدا بدور سرهنگ چرا بمن مژده میدهی؟ گرفتار شده‌ایم‌ها. مهوش پرسید: تا بحال شما چیز عجیبی هم در این خانه دیده‌اید؟ طناز گفت: اینجا همه چیز عجیب است. چهارشنبه‌ها که از حمام میآیم، چای دم کشیده و چراغ روشن است. اول فکر میکردم کار گماشته‌ی سرهنگ است، ولی او هم هفته پیش مرخصی بود و سماور من هم جوش. نمیدانم والا شاید جن دارد این خانه! من و مهوش هردو باهم گفتیم: بله جن دارد این خانه! در همان لحظه لیوانهای شربت هردویمان برگشت و یخها ریخت روی قالی. مهوش گفت: طناز خانم میدانی یک جن کوچک وعاشق در این خانه است که شما را دوست دارد، برای همین کارهایتان راانجام‌میدهد ولی یک جن دیگر هم هست که جفت اولی‌است و از شما خوشش نمیآید. طناز با دهان باز گوش میکرد. مهوش ادامه داد: او شما را رقیب خود میداند چون شوهرش عاشق شما شده‌است.
طناز زیر لب گفت: بعضی شبها که مهمان دارم، اتفاقات عجیبی میافتد. من پرسیدم چه اتفاقی؟ طناز در همان حالت بهت گفت: مثلا مهمانم خارشک میگیرد یاسکسکه‌اش میگیرد. آره سکسکه، بیشترشان سکسکه میکنند هر وقت اینجایند. و گویی ناگهان بخود آمده‌باشد، ادامه داد: آخ منظورم پسرعموهایم هستند که گاهی بدیدنم میآیند.
من و مهوش طوری بهم نگاه کردیم که طناز هم فهمید که ما در جریان مهمانانش هستیم.
ادامه دارد


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات