خنده کن، بوسه بزن، نازبکش! ( نغمه‌ی روسپی)   2010-11-04 16:50:54

بده آن قوطی سرخاب مرا
تا زنم رنگ به بی‌رنگی ِ خویش
بده آن روغن، تا تازه کنم
چهره‌ی پژمرده ز دلتنگی خویش
بده آن عطر که مشکین سازم
گیسوان را و بریزم بردوش
بده آن جامه‌ی تنگم که کسان
تنگ گیرند مرا درآغوش
بده آن تور که عریانی را
در خَمَش جلوه دوچندان بخشم
هوس‌انگیزی و آشوب‌گری
به سروسینه و پستان بخشم
بده آن جام که سرمست شوم
به سیه‌بختی خود خنده زنم :
روی این چهره‌ی ناشاد غمین
چهره‌یی شاد و فریبنده زنم
وای از آن هم‌نفس دیشب من-
چه روانکاه و توانفرسا بود
لیک پرسید چو از من،‌ گفتم:
کس ندیدم که چنین زیبا بود!
وان دگر همسر چندین شب پیش
او همان بود که بیمارم کرد:
آنچه پرداخت، اگر صد می‌شد
درد، زان بیش‌تر آزارم کرد.
پُرکس بی‌کسم و زین یاران
غمگساری و هواخواهی نیست
لاف دلجویی بسیار زنند
لیک جز لحظه‌ی کوتاهی نیست
نه مرا هم‌سر و هم‌بالینی
که کشد دست‌ وفا بر سرمن
نه مرا کودکی و دلبندی
که برد زنگ غم از خاطرمن
آه، این کیست که در می‌کوبد؟
همسر امشب من می‌آید!
وای، ای غم، ز دلم دست بکش
کاین زمان شادی او می‌باید!
لب من - ای لب نیرنگ فروش -
بر غمم پرده‌یی از راز بکش !
تا مرا چنددرم بیش دهند
خنده کن، بوسه بزن، نازبکش!

سیمین بهبهانی


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات