چاره‌ای نه.   2011-06-13 13:47:33

22 خرداد هم از ما گذر کرد یا ما از آن... روزها از پی هم بی‌خداحافظی روانند و مانده‌ایم در خانه‌های بی دروپیکر رها شده در وهم. آری توهم است که داریم. یک ملت متوهم متلاشی خسته‌ی گریخته از زندگی که روزمرگی‌اش را هم باور ندارد. سکوت است سکوت... کسی نمی گوید که چه می گذرد برش. کسی نای اعتراض ندارد. سکوت هم به گوش آن که باید برسد نمی‌رسد. هی‌هات!!!
یکی از دست اینان عمرش کوتاه می‌شود و سکته می‌زند. دخترش از زندان به عزا می‌آید و به چماق هم‌اینان کشته می شود و دیگری در اعتراض به این ظلم اعتصاب غذا می‌کند و کسی هم که جوابگو نیست. ولش می‌کنند تا کشته شود. از کشته‌ها هم که می‌ترسند. جنازه‌ها را نمی‌دهند و شبانه دفن می‌کنند. آن سوتر جوانان در خیابانهای برپا خواسته کشته می‌شوند و از کشته‌ها تلی می‌سازد دیکتاتور تا درسی برای دیگران باشد...
بحران اما رخت نمی‌بندد از تمامی این خیابا‌ن‌های ازادی طلب. نه در ایران نه در سوریه ونه در هیچ‌کجا که جوانی هست و آرزویی، رخت نمی‌بندد این بحران و می‌گذریم از این روزها هم به سرعت عمر که روزی بیاید و دادی ستانده شود... می سوزیم همه در ارزوی چنین روزی.
به دنیا آمده‌ایم که هم‌راه این روزها زندگی کنیم. شکایتی نیست. بی‌حوصله‌گی‌مان را هم چاره‌ای نه.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات