قابل پیش بینی نبود   2012-02-16 00:25:14

می‌خواهد از پشتِ بامِ دوست نبیند دشمن نشنود
گام برنداشته بردارد طوری که پرت و پخشِ زمین بشود
بعد عینکش اش را در صفحه ی حوادث پیدا کند روزنامه بخواند که چه شد چه نشد
و بگوید چرا روسری ام آب اناری شده
موسی بندری می گوید یا از بندر آمده این جن زیر دشداشه ی مردی خودش را به خواب زده تا تهران
یا از زنگبار که در شهرک غرب بیرون بپرد پریده رفته زیر پوست زنی که
عینکش در صفحه ی حوادث پیدا شده
جن که در پوست زن فرو برود یا به طوری عاشق می شود یا به طورِ به طوری که
و یا از لب بام گام برنداشته استخوان هایش زیر درخت انار کاشته می شود
گربه های کوچه ی ما کارشان شده لیسیدن استخوان هایی که در آینده مادربزرگ می شوند
زن های استخوانی بهتر است با پشت بام با عرش کاری نداشته باشند بنشینند روی فرش
البته از فردا شب با چراغ قوه می گردم گردِ شهر یا مولانا[1]
از جنّ و جن معلولم و اجسادم آرزوست یا مولانا
به رفتگرها می گویم با سگ مرده گربه ی مرده پرنده ی مرده کاری نداشته باشند
منظور جسدهای تازه تازه ای ست که می توان دور تا دور سفره چید: گوجه فرنگی خیارشور
اهل تعارف نیستم چشم و بنا گوش لذیذتر است
آلفرد من این دو چشم سیاه را در حدقه دیده – پسندیده بوده ام
حال به هر حال نه غضبی در کار است نه میر غضبی
سرگیجه دل پیچه از عوارض عیاری است
تا صبح خیلی مانده این چراغ قوّه باید از رو ببَرد کرم شب تاب را
استخوان های من اگر استخوان های تو را دوست نداشت
و جن های منِ من با جن های تو وَ تو دوست نبودند
یا پاسبان سوت می کشید یا چراغ قرمز توت فرنگی تر می شد
عرضی دارم ای خدای دانایِ توانایِ عاشق هایِ مولانایِ زن هایِ پشت بام های
رفتگرهایِ آلفردهای میر غضب هایِ جسدهایِ اهل تعارف نیستم های از عوارض عیاری!
کاری بکن ای خدا که در اینجا لندن لندن باران ببارد
و جز دوری شما ملالی نیست.

[1] به مولانا فکر کنید.


شعری از مجموعه ی در انتظار مجوز ِ « هوش و حواسِ گل شب بو برای من کافی ست
علی بابا چاهی



نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات