زانوهایم را در ماهِ کامل بغل کنم   2012-02-28 19:16:24


"یا مُجیب"

زانوهایم را در ماهِ کامل بغل کنم
همه‌چیز از حالا نزدیک است
وَ «شمس و طغری» هم،
زیرا من از کناره‌ی سینی‌ها می‌ریزم اگر دروغ بگویم
زیرا من
مثلث‌ام را در خون، پرت کرده‌ام
دریا از ایوانم تا زیتون می‌آید
زیرا حالا، همه‌چیز از حالا نزدیک است
وَ من
که تمامِ سلسله‌ام تاریک شد،
تاریخ‌ام!
با موهایم مشکی، زیرا
خاکم مشکی، زیرا
ایوانم، مشکی
با طلسم وُ جدولِ سنجاق‌های لایقراء!
زیرا او
الواسع، المهیمن، المحصی، البصیر وُ سمیع است!
زیرا من او را در دایره‌های شکسته‌ام تکان تکان دادم!
زیرا کتابِ «خافیه» یعنی رساله‌ای در بابِ علمِ جفر!

پس ما زن‌های همسایه،
با سینی‌هامان بر ایوان وَ سینه‌هامان لای کبوتران،
به هم نگاه نکردیم
زیرا من بلند گریه می‌کردم
وَ چانه‌ام از سنگ وُ باد، پر شده بود
زیرا من
باید همیشه چیزی برای رطوبت پیدا کنم
زیرا من
از کناره‌ی سینی‌ها می‌ریزم اگر دروغ بگویم
من- سرُّالمستتر- با زن‌های همسایه گفته‌ام
یکی از ما هزار تن زیباتر است

یکی از ما،
فاحش‌ترین دروغِ درختانِ سردسیر، در برجِ ابتر است

زیرا من اگر نگویم می‌ترکم مثل النگوهای تنگ، بریده می‌شوم از حلق
زیرا من باید کنار چاقوها برنج بکارم

پس ما زن‌های همسایه، زیرِ چادرمان تاریخ می‌زدیم
زیرا یکی از ما هزار تن، درها را با درد وُ جفر، بغل کرده بود

زیرا من بر پله‌های شکسته‌ی «سید موسا موسوی»- دعا نویس قلعه‌حسن‌خان- نشسته بودم
وَ فکر می‌کردم هنوز امیدی هست...

پس با زانوهایم سینه زدم وَ با صورتم نشستم زیرِ آب‌های چهل‌تاس!
زیرا من باید از« پیشدادیان» تا کنارِ سینی نعنا درنگ می‌کردم
زیرا که آفتاب می‌تابید
وَ یکی از ما هزار تن، زیباترین زنِ همسایه بود

حالا نزدیک است
دایره‌های سرگیجه را دورِ سرم می‌پیچم با نورِ سردِ مایل به آبی کمرنگ
زیرا من باید لای خیزران نفس بکشم
پس می‌رویم از نِی در گردنم
زیرا مثل خاک منقلبم مثل خاک منقلبم مثل خاک
زیرا فکر می‌کنم که اجابت شدم
وَ چیزی حک شد برای همیشه بر« شرفِ شمس».

پگاه احمدی


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات