نامه‌های نخست ری‌را   2012-03-12 00:06:43

نامه‌ی دوم


حداقل می‌دانم
اول انسانم
بعد هم اندکی شاعر ...!


رسمی معمولی‌ست
آورده‌اند که شِبْلی
خود را به بهايی فروخت،
و من در پیِ ميزانِ آن بهاء
خود را به تبسمِ يک فرشته فروختم
تو که می‌فهمی ری‌را
ما عشق را درنمی‌يابيم
همچون گُل ... که عطرِ خويش را.


ری‌را ... همين ديشب
يک ستاره داشت گولم می‌زد
خودت که می‌دانی
من ساده‌ام.
پرسيدم چه‌کارم داری؟
گفت بيا خوابِ سيمرغ ببينيم.
ری‌را ... من نرفتم
می‌گويند کوهِ قاف جن دارد!


عيبی ندارد ری‌را
يک روز گريبانِ خود را خواهم گرفت
و به او خواهم گفت:
در خوابِ هيچ کبوتری
اين‌همه آسمان، گلگون نبوده است!


و من زير همين آسمان بودم
و من فکر می‌کردم
خوابِ آينه می‌بينم،
اما وقتی که صبح شد
سايه‌ی درختی از دور پيدا بود!

سید علی صالحی
از وبلاگ سممفونی سپیده دم
http://www.seyedalisalehi.com/cgi-bin/content.pl?f=27&poem=0


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات