مستندات یک سنگسار   2013-01-05 22:43:21

میم " من"را که بگیری، معجزه می شود
نون اش را
یتیم!
بر چسب سیمانی بر لبان آن منی خشکید، که چند خراش آنسو تر کبودی ها را زیر گنبد قصه پنهان میکرد
و
یکروز
در
میان
زکام میگرفت.
و کام میداد.
به کسی نگو،
در آینه دیدم ،چشمانش را کشیده بود سیاه، همچون همان گربه ای که خاله زنک خانم
دم حجله ،کشت و برد و خیرات کرد..
میم " ما" را که بگیری
کور می شود
الف اش را
آبستن!
خروسخوان، هیجانش از هوش رفت.
و مرد آن قدر دوید تا حک شد بر تابلو نام کوچه
....
الف " او " را که بگیری
اشک میشود
واوش ، همچنان ادامه دارد
و
و
و


باهار افسری


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات