نعره ی مستانه قسمت چهارم   2013-04-25 09:08:08


قیصر پاشو می زاره رو صندلی پاشنه کفششو می کشه بالا. می خواد بره آدم کشی؟ وایمیسه شق و رق. اخماش توهم : “اینم شد زار و زندگی ؟” می گم: ” چطور؟” می گه: “آخه نه تختی نه بختی .” صدای قیصر فقط چرتمو پاره می کنه خودم پاره نمی شم ….جم نمی خورم. نمی گم اگه دو رزو پیش گفته بودی، راست می پریدم تو بغلت. نمی گم دق بیاری که منو دق دادی این همه سال. حرف نمی زنم بد جوری تو یاهو مسنجرم… داد می زنم آهای شوپنهاور کجایی ..قیصر می گه: “خرید آبجی ؟ شاید کسی درخونه مونو زد.” یادم می آد که بیست ساله کسی نیومده خونه مون. یادم می آد که جمعه ها که شنبه ها که یک شنبه ها.. . می گم: “می آی شوپنهاور ..می آی با هم بریم خرید.” قیصر می گه : “حواست ؟” می گم : “بزن بریم…”

منیرو روانی پور
لینک در مهمان خانه


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات