کبلا خانم   2013-06-03 13:00:44

بچه نداشت، خانه ی مردم دایه گی می کرد، می گفتند قدیم ها که مدرسه نبود در مکتب خانه ی رشت قران به دخترها درس می داده. بعد دولت پذیرفته بود حقوق بازنشستگی معلمی به او بپردازد.. شوهرش از آبله مرده بود، وقتی خیلی جوان بودند. اما خودش جان سالم بدر برده بود. صورتش پر از جای آبله بود.. آخرین بچه ای که دایه گیش را کرده بود برادر من بود. عاشق برادرم و طبعن دشمن من بود. من از برادرم یک سال ونیم بزرگتر بودم و شیطان تر. دعوایمان که می شد خوب می زدمش، زورم می رسید.
کبلا خانم صدایش می زدیم (کربلایی خانم) به زبان بچگی! عاشق عطا برادرم بود و به هوای او با ما که به دلیل ارتشی بودن پدرم از این شهر به آن شهر کوچ می کردیم می آمد. در هر شهری خانه ای می گرفتیم کبلا خانم اتاقی داشت گاهی دورتر از ساختمان ما، مثلا در قزوین خانه بزرگ بود و و آن طرف حیاط پشت باغچه دو سه اتاقی داشت و یا در تهران که همان جا هم ماندگار شدیم پس از بازنشستگی پدرم، در زیر زمین خانه سکونت داشت. روزها گاهی غیبش می زد می رفت زیارت امامزاده صالح یا ابن بابین یا زیارت اهل قبور به قول خودش. بر که می گشت پاکتی بادام هندی یا ذغال اخته یا به فصلش پسته ی تازه برای برادرم می آورد و سفارش می کرد به من ندهد.. کوچک تر که بودم با زور سهمم را می گرفتم.. بزرگ تر که شدم هر چه برادرم اصرار می کرد نمی خواستم. یادم می آید که برادرم و مادرم سرزنشش می کردند: این چه کاری ست؟. این آخری ها دیگر برادرم هم نمی پذیرفت و می گفت بزرگ شده است و خوردنی نمی خواهد.
کبلا خانم زن مغرور و مستقلی بود. تمیز، مومن و بی نیاز.. یادش بخیر.. بعدها در همان کوچه ی ما در یوسف آباد خانه ای اجاره کرده بود که دور و بر عطا نباشد.. عطادیگر نوجوان بود و از این که کسی زیادی اطرافش بپلکد راضی نبود. طفلک پیرزن خودش می دانست مزاحم است ولی با عشقی که به او داشت نمی دانست چه بکند! حالا دیگر عطا نه از او پول می پذیرفت، نه هدیه چون به هر حال می دانست در آمد آن چنانی ندارد و با حقوق اندکش شاید بتواند خودش را اداره کند . حالا بزرگتر شده بود و فکر می کرد دوری و نپذیرفتن هدیه به نفع کبلا خانم است.
بعد از آن که کبلا خانم سر سجاده ی نماز در حال سجده سکته کرده و مرده بود، عطا گاهی سری به کبلا خانم می زد و گلی روی مزارش می گذاشت.. با این که اعتقادی به این کار نداشت. نمی دانم هنوز هم بیادش می آورد؟ گاهی عشق سال ها پس از مرگ هم قلب معشوق را گرم می کند! باید از برادرم بپرسم!!


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات