بعد پرده ها افتاد!   2013-07-05 16:35:10

۱

[بساط سبزی، توی حیاط، زیر درخت]

۲

سُرور خانم… و چند تا زن ِ خوشبخت!!
سُرور خانم و یک مشت حرف عُق دارش
از عشق و عقد و عروسی و مجلس پاتخت
سُرور خانم و بند دکلته ی سبزی
که گیر کرده به یک چیز ِ زنده ی ِ سرسخت
بساط سبزی، توی حیاط دلگیر ِ ↓
سُرور خانم

۳

- «می دونم آخرش میره
یه عمر پاش بشینی، تلف بشی، بِپُکی
یه هو بُلن شی ببینی دلش یه جا گیره»
سکوت معصومه در صدای چک چک ِ آب
میان حوض دو چشم ِ به هیچ چی! خیره

۴

بساط سبزی با لکّه های مختصری
که پاک می شود آهسته توی مغز زری
نفس نفس مردنْ زیر دمکشی نم دار
فرار از خفگی ِ اتاق شش نفری
خیال دووووور پریدن، سبک شدن از هر…
زری و در شکمش باز چیز زنده تری!

۵

بساط سبزی روی ِ دو تا مجلّه ی مُد
خطوط بسته ی دنیا که تنگ تر می شد
بهار و قرص جلوگیری از خودش
- «تا کِی؟!»
کنار گریه ی بی ربط ِ! قبل هر پریود
کنار پنجره ی باز و عشق دزدکی اش
بهار گم شده در نامه های زیر کمد

۶

صدای باران که می خورد به یک دیوار
صدای گریه ی تو زیر گرمی ِ سشوار
نمی توانی (در) رفتن از اتاقت را
دلت/ گرفته از این لحظه ها سراغت را
سُرور خانم ِ پوکی میان دردِ سرت
شبیه ماتی ِ تصویر های دور و برت
دو لکّه ی قرمز، دستمال ِ ماتیکی
خیال دووووووور شدن های بعد نزدیکی!
و دست و پا زدن ِ بی خود ِ جنین ِ زری
نمی شود بپری، نه! نمی شود بپری!
گرفته پایت را دست های توی لجن ↓
گرفته/ زندگی ات را بچسب و حرف نزن

۷

و قرمه سبزی مثل ِ همیشه جا افتاد

چراغ روشن شد… بعد پرده ها افتاد!


از : فاطمه اختصاری


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات