خانه‌ی خاتون   2013-12-17 14:03:18

کوچه‌ی ما یک کوچه‌ی تنگ و بن‌بست و پیچ در پیچ در امیریه تهران بود با خانه‌هایی قدیمی. نزدیک انتهای کوچه، جایی که پیچ آخر به سمت بن‌بست و خانه‌ی ما می‌رفت؛ یک خانه بزرگ قدیمی بود. از آن پنج دری‌های عقد قاجار با حیاطی به اندازه کل خانه‌ی ما. رمز و رازی در این خانه بود. بچه‌ها از جن‌هایی صحبت می‌کردند که شب‌ها از لای درخت‌های آن خانه بیرون می‌آمدند. مِیتی قسم می‌خورد یک شب بختک روی سینه‌اش افتاده و وقتی داشته نفس‌های آخر را می‌کشیده با گوش خودش شنیده که بختک بهش گفته «بی‌خیال خونه‌ی خاتون شو». مُشتبا می‌گفت هر شب یکی به شکل آدم ولی با سم‌هایی سفید از در خانه‌ی خاتون بیرون می‌آید. جوات که خانه‌اش دیوار به دیوار خانه‌ی خاتون بود می‌گفت شب‌ها جلسات جن‌ها را می‌شنود که مشغول انتخاب یک خانه برای حمله هستند ولی مطمئن است که اگر لو بدهد، دخلش را می‌آورند.

تا آن روز که برای هزارمین بار توپ را سوت کردیم خانه‌ی خاتون و برخلاف همیشه پسرش با لبخند توپ را برایمان پس نیاورد. این بار خاتون در را باز کرد و به من گفت که خودم بروم توپ را از حیاط بردارم. توپ لعنتی قل خورده و رفته بود از پله‌های زیرزمین پایین. نمی‌توانستم از پله‌ها پایین بروم ولی می‌دانستم که اگر زنده از آنجا برگردم، قهرمان کوچه خواهم شد. دست کم ده جفت چشم منتظر من بود. ترس و توهم کاری با من کرد که وقتی از پله‌ها به سمت بالا برمی‌گشتم، با تمام وجود حس کردم دست‌هایی پایم را گرفته و می‌کشد. خاتون بالای پله‌ها به من نگاه می‌کرد که در حال قالب تهی کردن بودم. بالا که رسیدم زل زد به چشمانم و نمی‌دانم چرا این جمله‌ها را گفت: «احمد شاه اینجا بود ننه. روی همین پله‌ها. منم اون پایین بودم. جایی که تو بودی. بالا که رسیدم دست کشید روی سرم و بهم گفت اینجا رو نگه دار. حالا می‌دونم که دارم میرم و اینجا رو دیگه نمی‌تونم نگه دارم».

یک سال بعد خانه‌ی خاتون خراب شد و به جایش ساختمان چهار طبقه بی‌قواره‌ای سبز شد. مِیتی می‌گفت هر شب روح خاتون را می‌بیند که خودش را به در خانه می‌کوبد. مُشتبا می‌گفت جن سم‌سفید به شیشه‌های خانه سنگ می‌زند. آخر هر بحث، بچه‌ها به من نگاه می‌کردند تا به عنوان کسی که وارد آن خانه رازآلود شده بود، پرده از اسرارش بردارم. هر شب باید این پرده‌برداری را انجام می‌دادم. انگار که تکمیل‌کننده کابوس‌های جن‌زده‌ی بچه‌ها بودم: «روح احمد شاه محله را تسخیر کرده. همه‌ی ما به خاطر خراب شدن خانه خاتون، سیاست خواهیم شد. دیر و زود دارد، سوخت و سوز هرگز».

ali mohtadi


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات