روز آنلاین ابراهیم نبوی   2009-06-28 15:01:27

شنبه ۶ تير ۱۳۸۸
بادکنک سبز
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com

براساس اعلام پلیس امنیت تهران یکی از عوامل اصلی براندازی به نام حسن میم که در منطقه گیشا اقدام به پرتاب سهمگینانه سه فروند بادکنک سبز به آسمان نموده و در این راستا ضربات جانکاهی به نظام جمهوری اسلامی و آرمانهای آن وارد نموده بود دستگیر شده و علاوه بر اعترافات خائنانه خود در این راستا به چند مورد دیگر نیز اعتراف کرد. در زیر متن اعترافات شخص معلوم الحال معروف به حسن میم منتشر می شود.



بازجو: خودتان را معرفی نموده و کلیه افرادی که در یک سال گذشته اسم آنها را در روزنامه های مختلف خوانده اید لو داده و انگیزه خود را از این اقدام شنیع معرفی کنید؟

حسن: اینجانب حسن میم می باشم و در سال گذشته فقط اسم آقای احمدی نژاد را در روزنامه خوانده ام، اگر می خواهید ایشان را لو بدهم( تق، توق، صدای آمبولانس، ضرب دیدگی از ناحیه راست به طول سه سانتی متر) از زحمات برادران تشکر می کنم و انگیزه ما فرستادن بادکنک سبز بود، چون همسایه ها همه هوا کرده بودند، ما هم هوا کردیم.....



بازجو: چه کسی در این اقدام شنیع و براندازانه با شما همکاری کرده بود؟

حسن: حاج آقا دریانی در این اقدام با ما همکاری نموده و به ما آن را فروخت؟



بازجو: در راستای اینکه حاج آقا دریانی آذربایجانی بوده، کلیه روابط خود را با جریانات تجزیه طلب آذربایجان، کلیه سفرهای خود به باکو، کلیه روابط خود را با عنصر خود فروخته رشید بهبودف که نوار آن در خانه دریانی کشف شده است، اعتراف کنید و بگوئید که چرا در راستای کمک به آمریکا قصد تجزیه آذربایجان را داشتید؟

حسن( چشمانش گشاد شده است): من قصد تجزیه آذربایجان را نداشتم( تق، توق، آمبولانس....) بله، اینجانب اعتراف می کنم که از طریق ارسال بادکنک با کمک رفیق دریانی عضو کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان و عضو جبهه مشارکت و عضو مجاهدین انقلاب و نماینده بی بی سی در باکو قصد داشتم آذربایجان را به دو قسمت و ایران را به هشت قسمت تقسیم نموده و همه آن را به خارجی ها بدهم.



بازجو: با توجه به اعترافات خود، دقیقا و با ذکر جزئیات بگوئید این براندازی بادکنکی شما طی چه مراحلی صورت گرفت؟

حسن: من اعتراف می کنم که با همسایه مان حسین و خواهرم مریم و خواهرش پانته آ چهار نفری به مغازه دریانی رفته و پس از همکاری با او، بیست عدد بادکنک سبز خریده و از خیابان به خانه برگشتیم.



بازجو: از کدام سمت خیابان به خانه برگشتید و اگر از سمت چپ برگشتید چرا؟

حسن: ما از سمت راست خیابان به خانه برگشتیم، چون( تق، توق، آمبولانس....) بله، همانطور که برادران بازجو به پشت ما فرمودند ما از سمت چپ خیابان به خانه برگشتیم، چون آقای محسن سین از عوامل سیا در صدای ( بوق) به ما گفته بودند برای مخالفت با حکومت از سمت چپ حرکت نموده و وقتی به خانه رسیدیم با دود سیگار بادکنک ها را باد کردیم....



بازجو: دقیقا بگوئید که چطوری و طبق چه برنامه ای و از طریق کدام شبکه دشمن یاد گرفته بودید توی بادکنک فوت کنید؟

حسن: من از دوران کودکی بادکنک باد می کردم و به همین دلیل بلد بودم، دو طرف لبه بادکنک را می گرفتیم توی دست مان و توی بادکنک فوت می کردیم....



بازجو: لطفا بطور دقیق توضیح بدهید که چرا و با چه انگیزه ای و به گفته کدامیک از نامزدهای انتخابات که اول اسمش میم است، به جای اینکه بیرون بادکنک فوت کنید دقیقا توی بادکنک فوت می کردید؟

حسن: ما با کسی در این مورد مشورت نکرده بودیم( سیلی، تق، توق، آمبولانس، جیغ....) دقیقا ساعت نه شب بود که آقای میرحسین میم به موبایل من زنگ زد و گفت توی بادکنک فوت کنید نه بیرون آن و ایشان گفت وقتی بادکنک باد شد آن را با نخ ببندیم....



بازجو: آیا برای باد کردن بادکنک نفس تان را از ته گلو بیرون می دادید یا از توی قفسه سینه؟ و آیا این عمل شما به دستور آقای مصطفی تاج زاده صورت گرفت؟ آیا قبل از انتخابات شخص مذکور که پیش بینی می کرد جناح وی در انتخابات شکست خواهد خورد، در مورد باد کردن بادکنک سفارش مشخصی به شما کرد؟ یا در جلسه مشارکت به این نتیجه رسیدید؟

حسن: ما در انتخابات مشارکت داشتیم و بعد از آن وقتی دیدیم حق مان را خوردند در راهپیمایی مشارکت کردیم.....



بازجو: منظور من حضور شما در جلسات حزب مشارکت ایران اسلامی بود، رابطه خودتان را با حزب مشارکت ایران اسلامی دقیقا بگوئید و اینکه چگونه آن حزب از طریق دادن بادکنک های انگلیسی قصد داشت تا دست به براندازی نرم بزند، شما غیر از بهزاد نون و مصطفی ت و ع. رمضان زاده با چه کسانی در باد کردن بادکنک های سبز خبیث با حزب مشارکت ارتباط داشتید؟

حسن: من تا به حال حزب مشارکت نرفتم( تق، توق، مشت محکم، چسب زخم) تا به حال هشت بار به حزب مشارکت رفتم و آقای بهزاد نون و مصطفی ت و ع. رمضان زاده خودشان برای من بادکنک باد کردند و یکی از آنها ترکید و چند نفری خیلی هم خندیدیم.....



بازجو: با توجه به اینکه گفتید خندیدید، دقیقا توضیح بدهید که به چه دلیل در مورد رهبری حرف زدید و به چه دلیل به اقدامات ایشان خندیدید و دلیل مخالفت تان با ولایت فقیه چیست و اصولا قصد شما از هوا کردن بادکنک های انگلیسی چه بود؟

حسن: بادکنک هایی که ما هوا کردیم چینی بود، چون اصلا در تهران جز بادکنک چینی هیچ نوع بادکنکی پیدا نمی شود.....



بازجو: دقیقا و با ذکر جزئیات توضیح بدهید که ستاد یکی از نامزدها که اول اسمش میم است، از چه طریقی بادکنک های انگلیسی را از طریق چین وارد ایران کرد و اصولا شما یقین داشتید که بادکنک های چینی که می خرید در اصل انگلیسی است؟ یا فقط اطلاع داشتید؟

حسن: اصولا من می دانم که انگلیس تولید کننده بادکنک نیست و خودش هم از چین بادکنک وارد می کند.



بازجو: نقش خودتان و فشارهای وارده از سوی یکی از نامزدها برای جلوگیری از تولید بادکنک سبز توسط انگلیس را تشریح و توضیح بدهید که در جلسه ای که با مقامات اطلاعاتی انگلیس داشتید، چه کسانی حضور داشتند؟

حسن: من گذرنامه ندارم و تا حالا از کشور خارج نشدم و به همین دلیل در آن جلسه شرکت نکردم.



بازجو: دقیقا توضیح بدهید شما که براساس اعترافات خودتان گذرنامه ندارید، برای ایجاد فشار بر انگلیس برای توقف تولید بادکنک از طریق کدامیک از مرزها بطور قاچاقی خارج شده و آقای بهزاد نون و مصطفی ت چه نقشی در خروج شما به عنوان نماینده ویژه اصلاح طلبان در اینتلیجنت سرویس داشتند؟

حسن: من اصولا چون گذرنامه ندارم نمی توانم( تق توق، چسب زخم، صدای آمبولانس) من یک هفته قبل از برگزاری انتخابات به لندن رفتم و در آنجا با تونی بلر و گوردون بلر و باراک اوباما و مایکل جکسون طی جلساتی که آقای مصطفی ت و بهزاد نون هم حضور داشتند قضیه بادکنک ها را معرفی کر


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات