زمانه شریعتی پسر سختتر است قسمت دوم   2009-07-05 21:34:47

پس براي مبتلا‌‌ نشدن به اين ويژگي اين بحث را مطرح مي‌كنم كه شريعتي با يك ديكتاتوري عريان مواجه بود و ما با يك دموكراسي صوري. زبان و ادبيات و اهرم اعتراض شريعتي در اين دوره دموكراسي صوري چقدر كاربرد دارد؟
در تفكر شريعتي تضاد بين دين و دموكراسي حل شده است. حاكميّت دين حقيقی در نظر او تنها در حكومت مردم (مردمسالاری، جمهوريّت) میتواند تحقق ‌پذيرد. تنها مردم اند كه نمايندگان خدا (پيشوايان زمان و وارثان زمين) هستند. به اعتقاد او در حوزه اجتماعي هر جا كه سخن از معامله با "الله" است، مي‌توانيم كلمه "ناس" را جايگزين كنيم. در تفكر او حكومتي ديني‌تر است كه دموكراتيك‌تر است. در همه جوامع تاکنونی همواره نهادها و اقشاری وجود داشته‌اند كه خود را سايه يا نماد خدا و متخصّص و متولّی متون و منابع مقدس خوانده و منافع و سيادت خود را با نفس دين و امر قدسی اشتباه ‌گرفته‌اند. شريعتي در مورد "تئوكراسي" نظر روشنی دارد و همواره تصريح کرده که "حكومت ديني" به معناي حكومت طبقه‌ای خاص، نظام ديني مدّ نظر اسلام يا حكومت مردمی طراز توحيد نيست.
اما در مورد دموكراسي‌های متعارف و رايج، اگر شريعتي از "ليبراليسم" انتقاد کرده (نظريه‌ی«امت و امامت» در اواخر دهه‌ی چهل که در اوايل دهه‌ی پنجاه در «بازگشت به کدام خويش» تصحيح و تکامل يافت، مبني‌بر اينكه چگونه مي‌توانيم در شرايط "جهان‌سوم" به دموكراسي واقعي يا دموكراسي "راي‌ها" در برابر"راس‌ها" برسيم)، در دفاع از اصل آزادی همه‌جانبه و بلاقيد-و-شرط و در راستای حاکميت اصيل و بلاواسطه‌ی مردم بر مردم بود. توصيه معروف دکتر را به ياد داريم که «در جامعه‌ای که فقط دولت حق حرف زدن داشته باشد، هيچ حرفی را باور نکنيد! »
او با طرح پيش‌شرط‌های لازم در اين راستا، مي‌کوشيد نقش روشنفكران را روشن كند. در چنين جوامعي به نظر او و بعنوان يک آزاديخواه ملی-مردمی فعال، روشنفكران بيش ‌از طرح صوري شعارهاي لیبرال، می‌بايست انتقال "آگاهي‌های دموكراتيک" به جامعه را وجه همت خود سازند. جمله معروف که «اگر نميخواهی به هيچ ديکتاتوری دچار شوی، بخوان و بخوان» در همين راستا فهميده می‌شود.
معمولا اقتدارگرايان گوناگون از دموکراسی تنها قاعده‌ی رأی‌گيری عمومی و اکثريّت‌سالاری (پنجاه بعلاوه يک) را گرفته‌اند. حال‌آنکه دموكراسي بيشتر احترام به حقوق "اقليت" است. اگر اقليت از اكثريت تبعيت مي‌كند، ازآنروست كه اكثريت متقابلا حقوق اقليت را رعايت مي‌كند. چرا كه هر اقليتی روزي بدل به اكثريت می‌شود. نفس "تناوب" و "دور" است كه دموكراسي را می‌سازد. تمرين همين تناوب خود "آگاهي‌بخش" است. مشکل تز "دمکراسی متعهد و مهتدی" اين بود که نمي‌توان دموكراسي را تعليق كرد تا مردم آگاه شوند. بلکه تمرين دموكراسي خود به آگاهي مردم كمك مي‌كند.
جامعه‌اي مي‌تواند براستی "راي" دهد كه از ميزان معينی از آگاهي نسبت به دموكراسي و حاكميت مردم برخوردار باشد، وگرنه رأي او به رأس تبديل و خريده و خورده مي‌شود.
دموكراسي به وجود روشنفكري نياز دارد كه وظايفي بيش از انجام مراسم و شعاير برعهده گيرد.
در همين حوادث اخير مي‌بينيم كه اين تصور حاکم شده كه دموكراسي يعني اکثريت آراء، و بنام آن مي‌توان حقوق اقليت را ناديده انگارد و وجود و حضورش را تحمل نكرد.
شما در شرايط امروز ايران ردپايي از آگاهي‌بخشي روشنفكر به جامعه آنگونه كه در آثار دكتر آمده مي‌بينيد؟
وظيفه روشنفكران ارتقاي خودآگاهي جامعه نسبت به معيارها و مفاهيم است. روشنفکران همواره افق‌ها وچشم‌اندازهای فکری و فرهنگی همه‌ی حرکت‌های اجتماعی را ترسيم کرده و می‌کنند، و در اين زمينه هم تا کنون موفق بوده‌اند. امروز ديگر آراء و آرمان‌های متفکران و روشنگران از دنيای ذهن بيرون و در عرصه‌ی عمل و کُنش اجتماعی به آزمون گذاشته و متبلور شده است. فرد و جامعه‌ی خودآگاه، آزاد و برابر ديگر تنها يک آرمان نيست بلکه به شکل برنامه عمل مطالباتی در جنبش مدنی جاری تعيّن يافته است. هرچند در موارد حاشيه‌ای، برخی از روشنفكران نشان دادند كه در شناخت موقعيت اجتماعی-سياسی ناتوان و حتی گاه پرت-انگار اند. و مثلا پس از انتخابات اخير، ضعف‌ بعضی از اينگونه تحليل‌ها آشكار شد و اگر آنها را دوباره بخوانيم مي‌توانيم بفهميم کدام‌ها "آدرس های عوضي" داده‌اند.
عوضي‌گرفتن موقعيت‌ها و جبهه‌های دوست و دشمن و طرح دغدغه‌هاي کوچک خودمحورانه‌ی ذهنی توسط برخی از اين بزرگان ضعف‌ بخشی از روشنفکران را بعنوان "مرجع" اجتماعی-اخلاقی به نمايش می‌گذارد.
آيا بايد شريعتي باشي كه اين مرجعيت فكري را داشته باشي يا اينكه اصلا زمان شريعتي بودن سپري شده است؟
نقش شريعتي، اگر در انقلاب نقش ايفاكرده باشد، ارائه "چشم‌اندازهاي نو" براي جامعه بود. او به نسل ما نشان داد که چگونه مي‌توانيم نظام و جهان ديگري را بخواهيم و بسازيم و چرا آن وضع شايسته ما نبود. پس اعتراض به وضع موجود را به بديلي عقيدتي و اجتماعی ارتقاء بخشيد.
شريعتي و مجموع روشنفكران در آنزمان شرايط ذهنی امكان ايجاد نظامی جايگزين را در ذهن مردم مهيا كردند؛ اما نه به اين معنا که الزاما در صحنه عمل سياسي نقش تعيين‌کننده داشته باشند. تفكر، فرهنگ و ادبيات و خاطره‌ی او موثر بود. تازه همان هم درست شناخته نشده بود، چون نظام فكری او نتوانسته بود توده‌اي شود و پيشقراولاني يابد كه اجرایش كنند.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات