سه گزینه خامنه ای وب لاگ از هیج تا هیچ   2009-07-10 23:32:10

حفظ روحیه، تجدید قوا و برنامه ریزی برای حرکت بعدی

سیاستمداران ظاهرا از پیدا کردن راه حلی برای متعادل کردن فضای سیاسی ایران عاجزند. کسی حاضر نیست قدمی به عقب بردارد. در جبهه ی خامنه ای موقعیت را اینطور تعریف می کنند که حرف ولی فقیه حجت است. ولی فقیه هم نمی خواهد با عقب نشینی، اقتدار ظاهری خود را در هم بشکند. پافشاری وی بر دیدگاهش یا حتی سکوت او بحران را عمیق تر می کند. به نیروهای نظامی دستور داده شده که حداقل در تهران مستقیما به سمت مردم شلیک نکنند اما بازداشت، اعتراف گیری و کتک زدن مردم همچنان در دستور کار قرار دارد. کاملا واضح است که قصد جبهه ی خامنه ای از اعتراف گیری، قانع کردن مردم به وجود توطئه یا نشان دادن چهره ی مظلوم در صحنه ی بین المللی نیست چرا که در هر صورت موفقیتی در این زمینه کسب نخواهند کرد اما آنها می خواهند با اجرای پروژه های اعتراف گیری حداقل آن دسته از طرفداران ناآگاه خود را که از خامنه ای بتی معصوم ساخته اند بمباران تبلیغی کرده و از ریزش نیروهایشان جلوگیری کنند.

در جبهه ی موسوی نیز به نوعی سردرگمی به چشم می خورد. میرحسین شدیدا برای آرام کردن تغییرطلبان تحت فشار قرار گرفته و به انها توصیه کرده که حرکت مخالفین به دور از تظاهرات عمومی و به شکل فعالیت های سیاسی، ادامه یابد. آقای موسوی گفته که وی و طرفداران او در چارچوب قانون به اعتراضات خود ادامه خواهند داد. اما حرفهای موسوی برای به خانه فرستادن جمعیت عظیمی که از رفتار تحقیرآمیز لباس شخصی ها، نیروهای سپاه و مفامات انتصابی خشمگین هستند، کافی نبود. مردم بدون توجه به این سخنان یکبار دیگر به مناسبت ۱۸ تیر به خیابان ها ریختند. این مناسبت ها کم نیستند. تغییر طلبان یاد گرفته اند که بدون امید به نیروهای بیگانه و بی آنکه انتظاری از اصلاح طلبان داشته باشند با عقل جمعی خود را سازماندهی کرده و راههایی غافلگیرانه و ابتکاری برای ابراز اعتراض خود و آمدن به خیابان بیابند. اما به نظر نمی رسد که عبور از موسوی در موقعیت فعلی، تغییرطلبان را به نتیجه ای مطلوب هدایت کند. ریشه ی بحران نارضایتی عمومی ست که ابتدا در اعتراض به تقلب و سپس در اعتراض به حکومت دیکتاتوری و شخص خامنه ای متجلی شده است. اما یکطرف این بحران هم اصلاح طلبانی هستند که اگر اشتباه عمل کنند برای همیشه از سیستم سیاسی جمهوری اسلامی حذف خواهند شد. بنابراین یک پای بحران در خود سیستم ریشه دوانده و اگر ارتباط تغییرطلبان با اصلاح طلبان قطع شود بیم آن می رود که زد و بندهای پشت پرده اعتراض را به مسیر بن بست بکشاند.

جبهه ی خامنه ای سه گزینه پیش رو دارد. یکی اینکه با دادن امتیازاتی به موسوی و طرفدارانش از وی برای آرام کردن مردم کمک بخواهند. این امتیازات احتمالا اجازه ی تشکیل حزب و آزادی بازداشت شدگان است. در این صورت آقای موسوی در حل یک پارادوکس خواهد ماند: از یک طرف مشروعیت دولت را رد کرده و از طرف دیگر از وزارت کشور همان دولت اجازه ی تاسیس حزب خواهد گرفت. ناگفته پیداست حزبی که این تناقض را در خود داشته باشد نمی تواند در صحنه ی سیاسی ایران چندان تاثیرگذار باشد. امکان آوردن دوباره ی مردم پای صندوق رای، با وجود شورای نگهبان، اصل نظارت و تقلبِ نهادینه شده، منطقا غیر ممکن است. از طرفی با مجلس یکدستی که گوش به فرمان خامنه ای هستند ممکن است هر لحظه لایحه مادام العمر شدن ریاست جمهوری به تصویب برسد که در آن صورت بر دارا بودن حزب سیاسی برای قبضه کردن قدرت هیچ فایده ای مترتب نیست. مهم تر اینکه هیچ تضمینی برای عدم تعرض به مردمی که در اعتراضات شرکت کرده اند از طرف دولتی که بر پایه ی تقلب و دروغ بنا شده وجود ندارد به علاوه در چنین گزینه ای هیچ امیدی به مجازات کسانی که مردم را کشته اند و هیچ جوابی برای خانواده های داغ دار نیست.

گزینه دوم رضایت خامنه ای به برکناری احمدی نژاد - احتمالا استعفای داوطلبانه ی وی - و در مقابل رضایت اصلاح طلبان مبنی بر آرام کردن اوضاع است. اما چنین توافقی چند سوال در پی دارد:آیا تکلیف رد و تایید صلاحیت ها و نظارت بر درستی انتخابات همچنان بر دوش شورای نگهبان خواهد ماند؟ اگر جواب مثبت باشد هیچ تضمینی وجود ندارد که همین اتفاق یا اتفاقات مشابه چهار سال یا هشت سال یا دوازده سال دیگر به وقوع نپیوندد. در این صورت غده ی سرطانی همچنان در بدن ایران خواهد ماند و در وقت خودش جسم وطن را بار دیگر به زمین می زند. آیا ولی فقیه همچنان با اختیارات فعلی خود بر مسند قدرت خواهد ماند؟ در این صورت موسوی چطور می خواهد با رهبر زخم خورده ای که احتمالا در پی قدرت نمایی بر خواهد آمد و لفظ مطلق را بر قدرت خود یدک می کشد دست و پنجه نرم کند؟ چطور می تواند به آن اصول قانون اساسی که خوشایند رهبر نیست جامه ی عمل بپوشاند و چطور می خواهد خواست عمومی مردم را مبنی بر تغییر یا اصلاح عمقی قانون اساسی بشنود؟ میرحسین چطور می خواهد تغییرطلبان را ساکت نماید؟ فرض کنیم در سال اول یا دوم ریاست جمهوری احتمالی وی مردم خواستار رفراندوم یا تغییر نظام شوند و برای تحققش به خیابان بیایند. او چطور می خواهد با معترضان روبرو شود؟ با اسلحه؟ با استناد به قوانینی که هیچ تغییر اساسی را بر نمی تابند؟

گزینه سومی که جبهه ی خامنه ای پیش رو دارد و در امتداد همان راهی ست که از ابتدا برگزیده، پافشاری بر حکم حکومتی رهبر مبنی بر عدم تقلب و شروع جنگی فرسایشی با اصلاح طلبان و تغییر طلبان است. درصد زیادی از حامیان اصلاح طلبان و تغییرطلبان را جوانان تشکیل می دهند. تمامیت خواهان احتمالا اینطوز می اندیشند که با ادامه ی جو پلیسی و پادگانی کردن شهرها، این گروه سنی پس از مدتی شوق و هیجان و جوش و خروش خود را از دست داده و سرخورده و ناامید به خانه برمی گردند. پیچیدگی اوضاع آنها از درک این واقعیت عاجز کرده که نسل فعلی پس از سالها خمودگی تازه به توانایی خود پی برده و در حال تجربه ی مفهوم اتحاد است. تجربه ای که گرچه تلخ و خونین است اما آینده را از آن او می کند. به علاوه آنها هوش و قدرت ابتکار نسل ناراضی را دست کم گرفته و بر اساس همان عقاید سنتی خود مردم را همچنان صغیر، پیرو و غیر خودی فرض می کنند. حوادث یکماهه ی گذشته نشان می دهد که جبهه ی خامنه ای تصمیم گرفته این راه را برود. راهی که برای هر سه طرف دعوا پر هزینه و پر خطر است. دیکتاتورهای دیگری هم این راه را رفته اند. بعضی توانسته اند تا مدتها هر صدایی را در گلو خفه کنند ولی هیچ یک نتوانسته این راه را تا آخر به سلامت برود.

حالا وظیفه ی ما این است که جبهه ی تغییرطلبان و اصلاح طلبان را تقویت نماییم و به ویژه راههایی برای محافظت مردم در مقابل خشونت و مات کردن تمامیت خواهان بیابیم. این دیگر انقلاب ۵۷ و دهه ی شصت نی


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات