از وبلاگ آزادنویس   2009-07-27 12:11:34

اين داستان انتصاب و انفصال مشايی از معاونت رئيس جمهوری را می‌شود از يک منظر ديگری هم ديد. به نظرم آمد يک کمی بر خلاف اين تصوری که می‌گويد اين‌ها بازی‌ست که ذهن مردم را منحرف کنند خود اين داستان اصلأ از جنبه‌ی اثر فشار اجتماعی جنبش سبز قابل توجه‌تر است. موضوع اصلی اين است، به نظر من، که شدت برخورد با معترضان از دست حضرات کودتاچی در رفته. اين را می‌شود لابلای حرف‌های خود کودتاچی‌ها متوجه شد که رده‌های دوم‌شان کم‌کم برای اين که حداقل بتوانند توی جامعه زندگی کنند مجبورند ولو در فحوا، به شدت زياد برخوردها اعتراف کنند. منتها خود دار و دسته‌ی کودتاچی را می‌شود به دو گروه تقسيم کرد. يکی گروه خامنه‌ای و دومی گروه مصباح. ظاهرش اين است که مصباح در رده‌ی پايين‌تری‌ست ولی واقعيتش اين است که مصباح از جنبه‌ی تئوری پردازی و دست کم فقه پشت سر احمدی نژاد بزرگ‌تر از خامنه‌ای‌ست. حالا شدت برخورد با مردم و بخصوص کشته‌های اين وقايع مانده‌ است روی دست هر دو گروه و لاجرم يکی بايد مسئوليت بپذيرد. طبيعی‌ست که آن که به عنوان مسئول شناخته می‌شود به مراتب بدنام‌تر از گروه دوم خواهد شد. درست همان اتفاقی که در کودتای 28 مرداد افتاد و با وجود گندکاری‌های حزب توده و کاشانی و حزب زحمتکشان اما دست آخر آن‌هايی که بدنام شدند اشرف پهلوی و زاهدی بودند. حالا هم يکی بايد بدنام‌تر بشود. با انتصاب مشايی با آن همه حرف و حديثی که درباره‌ی دوستی با مردم اسرائيل داشت احمدی نژاد عملأ در حال تغيیر چهره‌ی دولت خودش از يک دولت تهاجمی به اسرائيل و امريکا به يک دولت دفاعی و بلکه قابل گفتگو بود. مخالفت خامنه‌ای با اين انتصاب و مقاومت احمدی نژاد و زمينه سازی برای علنی شدن اين مخالفت، خامنه‌ای را به عنوان نيروی تهاجمی معرفی می‌کند. يعنی احمدی نژاد حالا قادر است اثبات کند که اين خامنه‌ای‌ست که مانع تحقق آرامش در جامعه‌ی داخلی و خارجی‌ست. اين را همه می‌دانند اما حالا با دستور انفصال به صراحت اثبات شد. خوب حالا اگر يک خطای ديگری در عزل و نصب‌ها رخ بدهد آنوقت خامنه‌ای به عنوان عامل بحرانزايی شناخته خواهد شد و احمدی نژاد جان سالم به در می‌برد. به نظرم همين بايد اصل داستان باشد. اين نظر را می‌شود با نوشته‌ی شريعتمداری خطاب به احمدی نژاد اثبات کرد که نوشته است که "نگارنده براين باور است كه مشايي و كساني كه او را اداره می‌كنند قصد دارند، هزينه پذيرش دستورالعمل رهبرمعظم انقلاب را بالا ببرند! تا به خيال خود مانع از دستورالعمل‌های مشابه آقا در موارد ديگر شوند! مثلاً چنانچه در پي زد و بند پنهان با آمريكا بودند و رهبرمعظم انقلاب با هشدار و دستورالعمل خويش خواستار پايان دادن به اين زد و بند پنهان شدند، تأخير در اجرای دستور ايشان طبيعی!! جلوه كند!!". اين واژه‌ی زد و بند همان تغيير موضع از تهاجمی به دفاعی‌ست. منتها شکاف بزرگی که در بين کودتاچی‌ها رخ داده محصول همان فشار سبزهاست که وادارشان کرده که برای پذيرش مسئوليت برخورد گرفتار بشوند. يادتان هست بعد از ماجرای کوی دانشگاه خامنه‌ای به دانشجويانی که با او ديدار داشتند گفت به من نگفته بودند که اوضاع اينطوری شده؟ اين همان در رفتن از زير بار مسئوليت است. منتها اين بار يکی بايد بلاخره مسئول بشود.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات