یاد بلور‌خانم ( قسمت ششم)   2009-04-09 19:10:08

بلور‌خانم در حالیکه سوسکهای سفید قدونیم‌قد را بسکوت دعوت میکرد، (اوصدای ولوله سوسکها را میشنید.) ادامه داد: با جن‌های دیگر دست‌‌بکار شدیم. جنی‌فی مادر‌بزرگ جنها را در جریان گذاشتیم واو جلسه‌ای ترتیب داد و همه جنها را وترلی را هم با حباب به جلسه دعوت کرد. (دعوت‌نامه‌های جنی‌فی روی حباب صابون نوشته میشود واین مهارتی است که هر جنی آنرا نمیداند ومشخصه مادر بزرگها‌ست که فرمانروای جنها هستند وسرپیچی از آن محال است.) ترلی آمد، چاره‌ای نداشت، گوشه‌ای کز کرد و خاموش نشست. در مردمک چشمانش نقش طناز دیده‌میشد. طناز که گیسوان بلندش را مقابل جعبه‌آینه با شانه‌چوبی شانه میکرد. همه آن نقش را دیدند. اینجا طناز رویا بود، ولی طناز در خانه خودش حقیقتی بود که ترلی را در کابوس نگه‌میداشت. جنی‌فی نقش طناز را کنار زد وبا مهربانی در مردمک چشمان ترلی و همه جنها خانه کرد. ترلی حالا فقط جنی‌فی را میدید ولحظه‌‌ای طناز را ندید. آنجا بود که دیوانه شد. با جیغ و فریاد از اینطرف به آنطرف غیب وظاهر شد. آنقدر اینطرف و آنطرف پرید که جنی‌فی مجبور شد از نگاهها بیرون بیاید. سری تکان داد و گفت: کار از کار گذشته‌است او را به حال‌خود بگذارید.
و برای من دنیا دیگر به آخر رسیده‌بود. نه ترلی آن جفتی بود که میخواستمش و نه بودن وهستی برایم مفهومی داشت.
بلور خانم با آخرین جمله شروع کرد به‌دور خود چرخیدن. کم‌کم تندتر و تندتر چرخید ولحظه‌ای دیگر، دیگر نبود. وسوسکهای سفید کنجکاو هر کدام به گوشه‌ای گریختند. حالا میدانستم که وقتی بلور‌خانم بخانه ما آمد، از رویایش دست‌کشیده بود، وکم‌کم در حقیقت خودش گم میشد، و فقط یادش گاهی شبها نزد‌من میامد.
ادامه دارد


sahar  2009-04-10 22:51:57
kheyly galeb bood.lotfan benevisid gesmate chandom dastan ast. mamnoon


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات