به بهانه صد و چهاردهمین سالگرد طلوع خورشید نیما بر شعرپارسی   2009-11-12 20:08:36

وای برمن


کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
گشت بی‌سودوثمر
تنگنای خانه‌ام رایافت دشمن با نگاه حیله‌اندوزش
وای بر من! میکند آماده بهر سینه‌ی من تیرهایی
که به زهر کینه آلودست
پس به جاده‌های خونین کله‌های مردگان را
به غبار قبرهای کهنه اندوده
از پس دیوار من بر خاک می چیند
وزپی آزار دل‌آزردگان
در میان کله‌های چیده بنشیند
سرگذشت زجر را خواند.
وای بر من!
درشبی تاریک از اینسان
برسرش این کله‌ها جنبان
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
از تکان کله‌ها آیا سکوت این شب سنگین
کاندرآن هرلحظه مطرودی فسون تازه میبافد
کی که بشکافد
یک ستاره از فساد خاک وارسته
روشنایی کی دهد آیا
این شب تاریک دل را؟
عابرین! ای عابرین!
بگذرید از راه‌من بی هیچ‌گونه فکر
دشمن من میرسد, می‌کوبدم بر در
خواهدم ‌پرسید نام و هر نشان دیگر.
وای بر من.
به کجای این شب‌تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خودرا
تا کشم از سینه‌ی پر دردخود بیرون
تیرهای زهر را دلخون؟
وای برمن!


نیما یوشیج





نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات