گرده زدایی و کمردرد   2009-04-28 15:59:16

جمعه‌ای که گذشت، مهمانان عزیزی از پاریس داشتم. چون این میهمانی ناگهانی وغیر منتظره بود ومن هم تا مهمان نداشته باشم، از حالت ریخت‌وپاش در نمیایم و در حال نیمه‌اثاث‌کشی هم که هستیم. جمعه صبح را اختصاص دادم به‌جمع‌وجورکردن و نظافت. از آنجایی که گرده‌های دو سرو و کاج تنومند باغمان همیشه در ماه آپریل سراسر تراس را یکسره زرد میکنند، افتادم به جان تراس. با جاروی معمولی فایده‌ای نداشت.گرده‌ها بلند میشدند ودوباره آنطرف‌تر مینشستند. رفتم و جاروی ایرانی دسته کوتاهم را آوردم و جاروی سرسخت ایرانی کار خودش راکرد و تراس از گرده پاک شد. پشت سرش هم طی کشیدم وبارضایت از آنچه انجام داده بودم، به آشپزی پرداختم. حالا بگذریم که مهمانان گرام در تاریکی شب تشریف آوردند وهیچ کدام هم برق زدن کاشیهای تراس را باچشمان مبارکشان ندیدند واگر هم میدیدند زیاد هم برایشان مهم نبود آنگونه که برای من مهم است. چشمتان روز بد نبیند همانطور که بعد از صرف شام دوستانه نشسته بودیم و گپ از گذشته‌های دور ونزدیک میزدیم، دردی خفیف ابتدا در ناحیه پشت وپهلو احساس کردم، که آنرا ناشی از فعالیتهای روزانه بحساب آوردم ولی کم کم درد چنان شدید شد که اشک به چشمانم میاورد. البته نگذاشتم که میهمانان گرام متوجه بشوند ولی از همانشب به بعد احساس شکستگی کمر مرا رها نمیکند. وفشاری که با دولا شدن روی تراس بروی ستون فقراتم آورده ام، ( منظورم وزن شکم و چربی های اطراف آن است )گمانم صدمه‌ای جدی برآن زده است. حالا هم در حال ایستاده مینویسم، تا بیخبر نباشید. اگر تا فردا فرجی حاصل نشد، دیگر باید خود را به دست این دکترهای کم معلومات آلمانی سپرد. به امید جان سالم بدر بردن از علم پزشکی آلمان، شما را وخودم رابه هرچه‌ پیش آید میسپارم.


gita  2009-04-28 20:45:31
bemiram barat ke kamar balkon jaroo zadi bekhatereh mari va bacheha,enshalah ke khosh gozashte .hala asbab keshi koja
?


نوری  2009-04-28 23:33:56
گیتا جان مرسی از همدردیت. جمعه جایت خالی بود. یادت بودیم.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات